بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات(نوستالژی)
***
.... بازم آوردی
و من نشسته در میان " پَلَرها "
رویای نوجوانی ام را
مرور می کنم.
«قجیر» باز هم سرافرازتر از همیشه
به خاکساریام می نگرد
مردمان بیشماری قجیر را نمی بینند
قجیر را نمی شناسند
گویی هرگز نبوده است
که این گونه غرق در قامت کوتاه خویشند!
**
من از قجیر آموختم
خاکساری را.
من از قجیر آموختم
برای رسیدن به بلندی ،صبور باید بود
صبور !
***
آی پلرهای پهن و ستبر
برگ هایتان گرچه تلخ است
روزگارتان تلخ مباد!
اگر چه برایم خاطره های تلخید
اما شیرینی آب های "چارحد"
و هوای گس دلانگیزش
با نغمه های موزون فنچ ها
قناری ها
"بهشتی" را برایم تداعی می کنند
که روزی ناخواسته از آن رانده شدم
روحم را به بال های سبک پروانه ها می سپارم
تا بار دیگر در گذر زمان
رویای "نوستالژیک "مرا
در چشمان سبز دخترکی، به رقص درآورند!
که روزی مرا تا ابدیت نگاهش برد.
**
همه درخت ها
همه گل ها
همه سنگ ها و کلوخ ها
همه رودها و جویبارها
همه پرندگان و پروانه ها
مرا می شناسند،
اما چهارحدی ها ، هرگز!
**
خدایا!
ای نزدیک ترین کس به من در اینجا
بازم آورده ای
تا بار دیگر
در "خرداد" دلانگیز "تولد"
غرق در رویاها،
از درون خاطرات متولد شوم؟!
آری ؟!
****
چهارحد -زاقالارچایی
خرداد 1388
***
پلر : نوعی گیاه با برگ های پهن و بلند ، بسیار تلخ وتند!
(به لطف نداری و فقر ، مجبور بودیم جای یونجه به گوسفندان مفلوک خود "پلر "بدهیم)
*************